نیکان به دانشکده نفت می رود
سلام دلبند مامان. یه خبر خیلی خوب پسرم. امروز بالاخره بعد از 37 روز تونستیم ناف شما رو ببریم دانشکده نفت واونجا چال کنیم. خیلی خوشحالم پسرم، که تونستم با کمک خاله نادیا این کار سخت و انجام بدیم. چند روزی بود می خواستیم بریم ،کار پیش می اومد ونمی شد تا بالاخره امروز ظهر من ،شما،بابایی وخاله نادیا( دختر همسایه فعلی ما) رفتیم دم دانشگاه.مطمئن نبودیم راهمون بدن،هر چند خاله نادیا خودشون استاد دانشگاه هستن.اما نه توی این دانشگاه،دانشگاه آزاد. شما و بابایی توی ماشین موندین ومن وخاله نادیا رفتیم توی دانشگاه. دم در، حراست گیر داد کجا می خواین برین و کلی سوا...