روزهای پایانی باردای .....
به نام یگانه خالق حق... سلام قند عسل.... پس چی شدمامانی؟ 5 آبانم گذشت خبری نشد.مامان قربونت بره تو دل مامان خیلی بهت خوش گذشته!!؟؟ همه رو سر کار گذاشتی مامان... زشته همه هی می پرسن کی گل پسرت میاد پس... منم گفتم پسرم گفته تا بارون نیاد من نمیام... امروز در عین ناباوری بارونم اومد و از شما گل پسر خبری نشد... حالا به بابایی گفتم نیکان می گه تا بابایی درختمو نکاره من نمی یام.... حالا بابا قراره فردا بره درخت بگیره بیاره،بکاره جفت درخت من و بابایی.... دیگه نمی دونم چه بهانه ای بیارم ... بیا دیگه مامان جان دلمون داره پر می زنه برای دیدنت و بویدنت......