نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

nikan

اگه روزی از من پرسید.....

"تارهای چسبناک اضطراب و دلبستگی مادرانه مرا تا ابد اسیر تو می کند، کودک کوچک من "    اگر روزی از من بپرسد که چرا منو به دنیا آوردی؟ به او می گویم که خیلی خیلی حیف می شد که تو به این دنیا نمی اومدی و اگر نبودی تا ابد جایت در این دنیا خالی بود. من تو رو به این دنیا آوردم چون می ارزید و می بایست که باشی. چون دنیا بدون تو طعم و رنگ دیگه ای داشت....   نازک شده ام، شفاف مثل حباب. فکر می کنم، به تلنگری از هم می پاشم. به این مجموعه ای که هستم فکر می کنم و دلم سر می رود. به خوشبختی لرزان و شکننده ام فکر می کنم و هاله ای الهی که ما را توامان در برگرفته است. چیزی مثل شعله شمعی لرزان در درون من جان گرفته است. یک زیب...
25 تير 1392

گل سرخ کوچولوی من

  گل سرخ کوچولوی من   گل سرخ گل سرخ گل سرخ ... او مرا برد به باغ گل سرخ و به گیسوهای مضطربم در تاریکی گل سرخی زد و سرانجام روی برگ گل سرخی با من خوابید. ... ای کبوترهای مفلوج ای درختان بی تجربه یائسه ای پنجره های کور زیر قلبم و در اعماق کمرگاهم اکنون گل سرخی دارد می روید. گل سرخ سرخ مثل یک پرچم در رستاخیز ... آه من آبستن هستم ، آبستن ، آبستن فروغ فرخزاد – تولدی دیگر ...
20 تير 1392

سنین و مراحل تکامل بازی از صفر تا شش سالگی

  لطفأ با من بازی کنید 6 هفتگی: وقتی کودک توسط مراقب آشنا از جا بلند می شود و طرف صحبت قرار می گیرد، متقابلا از طریق نگاه کردن، گوش دادن، ادای اصوات و نیز تکان دادن بدن به مراقب پاسخ می دهد.   12 هفتگی: کودک جغجغه را محکم در دست نگاه می دارد، اما هنوز قادر نیست که نگهداری اسباب بازی را با جهت دید خود هماهنگ سازد. با قرار دادن شیرخوار روی شکم، او قادر است خود را روی دست ها نگه دارد و به سطحی که روی آن دراز کشیده چنگ بزند و از دیدن و شنیدن همزمان صدای حرکات انگشتانش لذت ببرد. زمانی که سر و پشت کودک در وضعیت خوبی قرار گرفته باشد، او می تواند هماهنگی حرکات چشم و دست خود را در بازی با انگشتان نشان دهد. &n...
14 تير 1392

سخنی با دلبندم

"یا حق" من تو را شاعرانه در شبنم و عطر گل می شویم و در گلبرگ های لطیف رز می پوشانم. زیر چتری از نوازش و عشق تو را بزرگ خواهم کرد. هرگز مباد روزی که چشمهای روشنت از دست من به اشک بنشیند. الهی و ربی، او را برای ما و ما را برای او نگه دار تا پاک و پاکیزه، آن چنان که تو به ما بخشیدیش، برای تو تربیتش کنیم.   چشم های بسته ی تورو، با بوسه بازش می کنم  قلب شکسته ی تورو، خودم نوازش می کنم نمی زارم تنگ غروب، دلت بگیره از کسی  تا وقتی من کنارتم، به هر چی می خوای می رسی  خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت  کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شم...
12 تير 1392

خرید برای وروجک

  کنار آشیاته ات من آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم یکی سوال می کند به خاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تورا بهانه می کنم دیروز بعد از ظهر از بوشهر بسمت آبادان حرکت کردیم.قرار بود سر راه بریم بندر گناوه و وسایل مورد نیازتو از اونجا خرید کنیم.تا رسیدیم ساعت 8.30 بود.یه خورده برای بازار رفتن دیر بود.تو راه با مامان جون ارسام هماهنگ کرده بودیم که سر راه بریم دنبالش تا ما رو مستقیم ببره سیسمونی فروشی که توی اتلاف وقت جلو گیری کرده باشیم. اما از اونجای که بابا بزرگم همراهمون بود و یه زره برای رسیدن به خونه عجله داشت نشد سر حوصله خرید کنیم.یه سری وسایلتو گرفتم.البته تا اونجایکه ذه...
31 خرداد 1392

دیدار نی نی گل و قاصدک (سونوی دوم)

امروز بالاخره قاصدک روی گل پسرشو دید. صبح ساعت 10 ده کم بود که عمه مهناز بابایی رو صدا کرد که بریم سونو گرافی.از اونجایی که ساعت 6 صبح خوابیده بودیم،خیلی خوابم می اومد .گفتم نمی شه عصر بریم.باهام دعوا کردن که تنبل بازی در نیار. قاصدک گفت پاشو بریم برگشتیم بگیر بخواب. آخه می ترسید عصر عمو مهران اینا زود بخوان برن ونتونه روی گل شما رو ببینه. آخه قرار بود با اونا بره آبادان و2 روز دیگه برگرده. به هر سختی که بود از جا بلند شدم.با عمه مهناز وبابایی راهی مطب دکتر امیرانی شدیم. از خونه که می خواستیم بریم بیرون من تاریخ سونو رو دستکاری کردم. یکی شو که متخصص نوشته بود مال یه ماه پیش بود.اونی هم که ماما نوشته بود مال 10 روز پیش بود.92...
23 خرداد 1392

یه خواب شیرین

سلام قند عسل. بالاخره قدم رنجه کردی وتشریف اوردی به خواب مامان.اونم 2 روز پشت سر هم.ظهر وقتی می خوابم عصرش با رویای شیرین تو بیدار می شم. دیروز خواب دیدم 7ماهه به دنیا اومدی و 2 روز بود شیر نخورده بودی ومنم کلی نگران ولی تو آروم تو بغلم خوابیده بودی.نمی دونی تو آغوش گرفتنت حتی توی خواب چه حس خوب و شرینی داشت. امروزم خواب دیدم اصفهان بودیم خونه خاله آهو جان ومن می خواستم پمپرزتو عوض کنم.می ترسیدم از دستم سر بخوری زیر روشویی می خواستم بشورمت.اونم قشنگ بود. خلاصه که دیدمت مثل همه بچه ها پاک و معصوم بودی،آروم وصبور... پنجشنبه با بابای رفتیم بازار تو ماشین بابای آهنگی که با حس تو گوش کرده بود برام گذاشت گوش کنم.آهنگ پنجره معی...
21 خرداد 1392

یه اتفاق شیرین....

"بنام و بیادش"   سلام عزیز دل مامان . الهی که من فدات شم که امروز بالاخره تکون خوردی ومامانی وجودت و با تمام وجودش حس کرد. خیلی انتظار این لحظه های شیرین و می کشیدم.دیگه کم کم داشتم نگران می شدم وروجک. مخصوصأ وقتی ازم می پرسیدن تکون نخورده هنوز!!!!! همش با شرمنده گی می گفتم خوب چیکار کنم نی نی مون دوست داره همش بخوابه. عمه شهناز هر وقت تماس می گرفت وحالتو می پرسید می گفت عزیز عمه تکون نمی خوره؟می گفتم نه. ولی عمه،! قول داده اومدخونتون حتمأ برای شما تکون تکون بخوره. و خوشحالم که منو رو سفید کردی بخاطر قولی که از طرف تو داده بودم به عمه جون. چون دقیقأ امروز که خونه عمه جان بودیم شما گل پسرم اعلام آماد...
21 خرداد 1392

باز کن چشمت را

  باز کن پنجره را و به مهتاب بگو صفحه یه ذهن کبوتر آبیست خواب گل مهتابیست ای نهایت در تو ابدیت در تو ای همیشه با من تا همیشه بودن باز کن چشمت را تا که گل باز شود قصه زندگی آغاز شود تا که از پنجره ی چشمانت عشق آغاز شود تا دلم باز شود......... دلم اینجا تنگ است دلم اینجا سرد است فصلها بی معنی آسمان بی رنگ است سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را !! باز کن چشمت را گرم کن جان مرا ای همیشه ابی ای همیشه دریا ای تمام خورشید ای همیشه گرما سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را !! ای همیشه روشن باز کن چشم من ...
22 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد