نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

nikan

خلاصه ای از 19ماه با هم بودنمان...(جونه زدن دندونهای نیش)

سلام گل پسر مامان. نمی دونم بعد از این همه مدت چی بگم و از کجا شروع کنم... واقعا نمی دونم بخاطر شیطونیات که وقتی برا مامان نمی زاری یا واقعا مامان داره تنبلی می کنه و از نوشتن برای دلبندش جا مونده. هر چی هست ببخشید . کلی حرف نگفته مونده و کلی خاطرات شیرین از شما وروجک خان که نمی دونم چه جوری باید دسته بندی کنم و از کجا بگم. یه عالمه مسافرت.یه عالمه جشن تولدت و یه عالمه شیرین کاریهای گل پسر و پیشرفتهای روز افزون. دیگه مثل طوطی اکثر کلماتی که میشنوی تکرار می کنی عزیزم. سه روز دیگه 19 ماهگیت تموم میشه و به امید خدا وارد 20 ماه از زندگی شیرینت میشی دلبندم. همچنان علاقه زیادی به دیدن سی دی های ...
5 تير 1394

4 مین پیش فک پایین و 12 دندون در 16 ماهگی

گل پسر قند عسل در سن  سال و  ماه و   روزه گی دندون پیش فک پایینیشم جونه زد.این   مین دندون پسرک نازمه. کم کم  داشتیم نگران میشدیم نکنه  دندون پیش پاینیت سه تا بمونه و فرم دندونات زشت بشه... اما خدا رو شکر امروز این مروارید قشنگتم جونه زد. الان خدا رو شکر پسرک 16 ماهه من 12 تا مروارید خشگل داره که وقتی می خنده دل آدم بیشتر میبره با این دندوناش...   یه اتفاق خوب دیگه: ساعت ده ونیم صبح آقای پست چی یه بسته اورد در خونه. بسته بی بی انیشتن که برات سفارش داده بودیم رسید.خدا کنه بهره کافی از این پک آموزشی...
19 بهمن 1393

جونه زدن کرسی های بالا...10 و 11 در 16 ماهگی

پسرک باهوش وشیطون من: خیلی تحرکت زیاد شده...ماشالله به جونت... دیگه کاملا متوجه حرفها میشی... هر چی که بهت می گم سریع می گیری و انجام میدی... بوس کردن خوب یاد گرفتی.هم بوس می فرستی و هم بوس می کنی و اینقدر شیرین این کار می کنی که دلم قیلی ویلی میره... امروز توی خیابون گیر داده بودی به بوس کردن مامان.منم کلی ذوق می کردم و هی می خندیدم.با هر بوست بابایی رو صدا می کردی که اونم نگات کنه و ذوق کنه برات و با ذوق ما بارها این کار تکرار کردی..از هر بوست کلی انرژی می گرفتم مادر جان...مرسی نفسم عزیز دلکم طبق معمول از شنبه تا حالا دوباره بی اشتاء شدی و مامان دیگه می دونه که دندون جدید تو را...
13 بهمن 1393

نهمین دندون و نتایج مسابقه نی نی وبلاگ

پسرک ناز و قشنگم.... نتایج جشنواره شب جمعه،نوزدهم دی ماه اعلام شد... و علی رقم تمام تلاش های من وبابایی و تمام دوستان خوبمون،شما رتبه پنجم رو با تعداد آرا 942 رای پاک به دست اوردی... اینم قشنگ بود،اما نه به قشنگی اول شدنت توی مسابقه.... دوست داشتم اول بشی ،اگه یه ذره بیشتر تلاش می کردیم حتما میشد.... فدای سر گل پسرم.... بعد از پایان مسابقه تازه فهمیدیم کلی از دوستانمون که ما روی رای آنها حساب باز کرده بودیم،یا درست متوجه منظور ما نشدند واز یک خط رای دادند و یا اصلا ماجرا رو جدی نگرفته و رای نداده بودند... اما بازم خدا رو شکر که پسرکم به کمک زحمت های بی دریغ خاله آذر و عمو حمید، عمه شهنا...
28 دی 1393

هشتمین مروارید نیکان

نیکانم: امشب هشتمین دندونتم در سن یک سال و یک ماه و سینزده روزهگی جونه زد... ماجرا از این قرار بود که شما گل پسر بازم سه چهار روزی بود،بد غذا شده بودی واین بار بر خلاف دفعه های قبل مامان زیاد اصرار به غذا خوردن شما نکرد،چون می دونستم بی فایده اس. البته ظهر ناهار شما رو برداشتم وبردم پایین ساخنمان بلکه تو هوای آزاد اشتاء گل پسر باز بشه اما هیچ فایده ای نداشت و تا دلت بخواد آتیش سوزوندی و شیطنت کردی و کلی خاک بازی و پنجری ماشینهای پارک شده دم ساختمان و دکی بازی با گربه ها.... اوستا پسر همسایه هم که چند ماهی از شما بزرگتر هم با پرستارش اومده بود بیرون هوا خوری که شما خیلی بامزه رفتی طرفش و سعی می کرد...
20 آذر 1393

7مین مروارید و جشن تولد طاها

  سلام و صد سلام به گل پسر قند عسل خودم... الهی مامان دور چشمات بگرده عزیز دلم... امشب هفتمین مرواریدتم جونه زد... مبارک باشه مامان جان.... پسر نازم امشب جشن تولد یک سالگی محمد طاها بود و ما به همراه شما گل پسرم رفتیم به این جشن تولد... انشالله که صد بیست سال زندگی شاد وخرمی در کنار بابا و مامانش داشته باشه.... همین جا جشن تولدشو یه بار دیگه بهش تبریک می گیم و ازش تشکر می کنیم به خاطر اینکه جشن تولدشو به خاطر اینکه با جشن شما تداخل داشت یه روز زودتر برگزار کرد.... آخه جشن تولد شما هفتم آبان ماه بود و به خاطر محرم مجبور شدیم پنج روز زودتر بگیریم و دقیقا روز جشن تولد ...
1 آبان 1393

6 مین مروارید پسرم

 خدا ی خوبم شکرت  یه دونه دیگه از مرواریدهای پسرم نمایان شد         بعله 6 مین دندون پسرم در سن یازده ماه و 18 روزه گی جونه زد. ماجرا از این قرار بود که جمعه شب برنامه پارک داشتیم با خانواده عمو مهران وعمو مهدی و بابابزرگ،گه شام بردیم بیرون بخوریم. جمعه شب توی پارک معلم بودیم مادر جان نشسته بودیم  دور هم ... مامان از اونجایی که شما دو روزی بود بد غذا شده بودی،لثه هاتو چک کردم... دیدم بععععلللله یه دندون دیگه پسرم چونه زده....خدا جونم شکر وسپاس فراوان بخاطر وجود نیکانم،سلامتیش و همه...
26 مهر 1393

5 مروارید پسرم جونه زد

"به نام خدای خوب مهربون"   بعله یه دونه دیگه از مرواریدهای آقا نیکان امروز جونه زد.... مبارکت باشه عزیز دلم.... ماجرا از این قرار بود،رفتیم خیاطی تا لباس تولد آقا نیکان و پرو کنیم.با خاله فاطمه  و بابایی اول رفتیم بازار وبعد رفتیم خیاطی.نیکان برای پرو خیلی بیقراری کرد و کلا خوش اخلاق نبود.هم خوابش می اومد،هم خسته بود و هم گرسنه... آخه چند روزی بود که بد غذا شده بود... شام بیرون خوردیم نیکانم یه ذره همبر ذغالی خورد.البته قبلش با خالش کلی سیب زمینی سرخ کرده خوردن،اینقد بامزه چنگال میزد تو سیب زمینی ها که دل آدم ضعف می رفت براش(کلی عکس گرفتم ازش که متاسفانه همش پاک شد)شب...
10 مهر 1393

مروارید ات 4 تا شد عزیزم...

  مبارک باشه مامان جون... چهارمین دندون قشنگتم جونه زده عزیزم.... الهی بمیرم که این قدر لثه هات داغه و  بی اشتاء شدی عزیزم... هر غدای درست می کنم دو قاشق بیشتر نمی خوری و مامان کلی غصه می خوره... امیدورام زودتر التهاب لثه هات خوب بشه مامانی و دوباره غذاتو بتونی کامل نوش جان کنی عزیزم. خدای خوبم خودت مراقب پسرکم باش و هر چی درد و بیماری از پسرم دور کن.دوست دارم عزیز دلم. اینم از آقا نیکان چرکولک من در 18 شهریور ماه... 4 مین مروارید پسرم در سن 10 ماه و 11 روزه گی جونه زد الهی دور ا...
18 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد