نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

nikan

سومین سفر نامه نیکان پلو به بوشهر(93/9/27الی93/10/2)ودومین شب یلدا گل پسر

"به نام ایزد منان" نیکان پلو آماده شده برای یه سفر دیگه به استان بوشهر...   اما نمی دونم چرا دست از سر آب سرد کن بر نمی داره... همه وسیله ها رو آوردیم بیرون ..   دیدم آقا نیکان کنترل به دست وارد آسانسور شد...   گریه که کنترل هم باید با خودمون ببریم..    بالاخره پنج شنبه ساعت هفت عصر به همراه عمو مهدی و زنعمو سمیه و محمد طاها راهی سفر شدیم... ا ین سفر چند روزه ما به استان بوشهر بود.می رفتیم تا آقا نیکان برای سومی...
20 آبان 1394

سفر نامه دزفول(اردیبهشت ماه 94)

"به نام خدای خوبیها" یه روز عصر بابایی از سر کار که اومد، پیشنهاد سفر یه روزه به شهرستان دزفول داد و ما هم با کمال میل پذیرفتیم تا بریم و یه روز خوب در کنار هم داشته باشیم. وسایل جمع کردیم و عصر راه افتادیم تا اونجا حدود چهار ساعتی راه در پیش داشتیم. آخر شب رسیدیم و یه شب زیبا و خنک اونجا تجربه کردیم . شما گل پسر هم کلی ذوق کردی و آبی به تن زدی و خوش گذروندی. حالا در حین دین عکسها برات میگم... برای دیدن عکسها بیایین ادامه مطلب...     تو مسیر برای خودت با اسباب بازی برج دلقک سرگرم بودی.... اهواز که رسیدیم رفتیم یه کبابی شام خوردیم.... ...
10 ارديبهشت 1394

سفر به یاسوج

"به نام خداوند خورشید و ماه" نیکان دلبندم: در پایان ماه نهم و ورود به ماه دهم که مصادف شده بود با عید سعید فطر و چند روز تعطیلات ،بابایی تصمیم گرفت ،یه مسافرت چند روزه به استان یاسوج داشته باشیم. از اونجایی که قبل از به دنیا اومدن شما گل پسر،یه سفر من و بابایی به یاسوج رفته بودیم وخیلی بهمون خوش گذشته بود این بار می خواستیم این سفر را سه نفره تجربه کنیم... از یه طرفی بابایی دوست داشت که با مامان جون اینا وخاله فاطمه اینا و خاله آذر اینا بریم... از یه سمتی هم دوست داشت با عمو عباس اینا وعمو مهدی اینا وعمو مهران اینا این سفر را تجربه کنیم... خلاصه که سر یه یه ...
7 مرداد 1393

سفر به شیمبار(سینزده به در...)

سلام به همه دوستان خوبم.... من اومدم تا براتون از یه تجربه جدیده دیگه بگم ... سومین سفر من مربوط به 13،12 و 14 فرودین ماه بود دوستان،که این سفر تفریحی در اصل اولین 13 به در ما بود که کلی هم بهمون خوش گذشت... ما فقط 5ماه و 5روزمون بود که سومین سفرمونم رفتیم... یادتونه توی سفرنامه قبلی که براتون گفتم رفته بودم بوشهر... ما از بوشهر که برگشتیم رفتیم خونه بابا جون که راهی مسجدسلیمان یکی از شهر های استان خوزستان بشیم.از اونجایی که بابایی پیش بینی بارون و هوای سردو کرده بود همه یه جورایی دودل بودند،که بریم یا نه....بالاخره دل زدیم به دریا و ساعت 7 خورده ای راه افتادیم به سمت...
1 خرداد 1393

در آستانه 6 ماهگی و سفر به استان بوشهر

سلام دوستهای  خوبم وخاله های مهربون من اومدم باز تا از یه سفر پر ماجرای دیگه براتون بگم و خاطراتمو اینجا ثبت کنم  شاید برای شما هم جالب و دیدنی باشه. درست پایان 5 ماهگی و آغازشیشمین ماه زندگی  مون،بابایی و مامانی،ما رو بردندبه یک مسافرت دیگه واین بار بازم سفر به استان بوشهر... با این تفاوت که ما دیگه خیلی چیزها از اونجا می دونستیم و این بار بیشتر به قصد خاله بازی وعید دیدنی داشتیم می رفتیم سفر. هفتم فروردین ماه 1393،به همراه خاله دنیا ،پسر عمه آرش ،بابا بزرگ  بابایی و مامانی صبح زود حرکت کردیم به سمت بوشهر... سفر خوب وپر هیجانی بود برای ما،مخصوصا هر ج...
1 خرداد 1393

نیکان به سفر می رود...(بوشهر)

سلام به همگی... من اومدم باز....ببخشید با تأخیر اومدم....آخه خیلی خیلی سرم شلوغ، پلوغ بود...بابا این دنیای شما آدم بزرگها عجب دنیای پیچیده و رنگارنگیه،کلی چیز ،میز داره که آدم باید،یاد بگیره...حسابی سرم ،گرم شده...هنوز یادم نرفته که قول داده بودم از احوالاتم تو خونه جدیدم براتون بگم...میام و می گم،قول میدم... اما خدایش فرصت نکردم...آخه هر روز یه چیز جدید کشف می کنم واین زرق برق دنیا چشمامو گرفته...خوب دوستان سخن کوتاه کنم و برم سر اصل مطلب... جونم براتون بگه...(بعله می بینید که یاد گرفتم به زبون آدم بزرگها حرف بزنم)ما اینیم دیگه... من به همراه بابایی و مامانی اولین مسافرت سه نفره خودمونو آغاز کردیم و کلی چیزهای جدید دیدم و...
19 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد