نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

nikan

قرار دوستانه 5(پارک معلم)

به ترتیب از راست به چپ: خاله نوال و راحیل،خاله هدی و حسین،آجی دیانا،من وآقا نیکان،خاله ژیلا وامین، خاله ریحانه وهرمان،خاله صفورا و آرمینا،خاله شیدا ومهرسا،خاله نوال ومحمد،خاله مینا و امیر علی، خاله محدثه وامیر ارسلان،خاله آزاده ومهرزاد هم که پایین پامون نشستند اینم یه شب خوب دیگه در کنار دوستهای خوب دوران بارداری  و هم بازیهای  آقا نیکان... یه روز عصر قرار گذاشتیم پارک معلم نزدیک اسباب بازیها تا هم بازی کنید و هم دور هم بهتون خوش بگذره... روز خوبی بود و کلی شما وروجکها کنار هم بازی و شادی کردید.. جالب اینحاست که وقتی از این دور همی ها بر می گردیم شما وروج...
3 مهر 1393

مروارید ات 4 تا شد عزیزم...

  مبارک باشه مامان جون... چهارمین دندون قشنگتم جونه زده عزیزم.... الهی بمیرم که این قدر لثه هات داغه و  بی اشتاء شدی عزیزم... هر غدای درست می کنم دو قاشق بیشتر نمی خوری و مامان کلی غصه می خوره... امیدورام زودتر التهاب لثه هات خوب بشه مامانی و دوباره غذاتو بتونی کامل نوش جان کنی عزیزم. خدای خوبم خودت مراقب پسرکم باش و هر چی درد و بیماری از پسرم دور کن.دوست دارم عزیز دلم. اینم از آقا نیکان چرکولک من در 18 شهریور ماه... 4 مین مروارید پسرم در سن 10 ماه و 11 روزه گی جونه زد الهی دور ا...
18 شهريور 1393

نیکان در یک قرار دوستانه 3

سلام عزیز دلم.یه روز گرم تابستون با نی نی ها یه قرار دیگه گذاشتیم و رفتیم بیرون تا به شماها کوچولو ها خوش بگذره.از اون جایی که هوا گرم بود یکی از خاله ها ،یه کلاس تو مجتمع آموزشی تهران اوکی کرد که بریم اونجا.که هم کولر داشته باشه و هم تو یه فضای بسته باشیم.شوهر خواهر خاله ریحانه مدیر،دفتر فنی تهران بود.رفتیم و حسابی به شما ورو جکها خوش کذشت.ما مامانها هم تا می تونستیم حرف زدیم و تنقلات خوردیم.شما وروجکها هم ول ولی می خوردین تو دست و پامون.توی این قرار دوستانه شما 10 ماه و هفت روزتون بود عزیزدلم... حالا بریم سراغ عکسها... به ترتیب از راست به چپ: خاله صفورا و آرمینا،خاله ژیلا و آمین،خاله م...
14 شهريور 1393

ده ماهگی نیکان

"به نام خدای زیبایی ها"     بازم با کلی شرمنده گی اومدم تا از ده ماهگیت برات بگم پسرکم... توی این ده ماه چه پیشرفتهایی داشتی و چه کارهایی که نکردی ... وبازم به کمک دفترچه خاطراتمون این جا رو آب و جارو می کینم و سعی می کنیم چیزی از قلم نندازیم مهربون دوست داشتنی ام.... 93/05/15 9 ماه و 8 روزه گی پسر نازم چند روزی هست که کلمه بابا رو با اراده خودت و با مفهوم واقعی صدا می زنی وتا بابایی رو میبینی می گی بابا....بابا...بابا...ب ب ب...ب...ب...ب  تازه گیها برای چند ثانیه روی پاهای خودت میاستی 93/05/20...
7 شهريور 1393

ده مین ماهگرد پسرم تاج سرم...

"به نام آفریننده مهر و ماه"   پسرک نازم:       زمین در انتظار فصل خزان برگها ،   من در حال شمارش معکوس ،   صفر همیشه پایان نیست گاهی آغاز پرواز است   60 روز دیگر را،تا زاد روز میلادت چشم براهم.. ..    که از لذت داشتنت به اوج بیکرانها پرواز کنم....     امروز ماه گرد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم   که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را،   در کنار عشقم ،   برایم بسازی . . .    ...
7 شهريور 1393

سومین مروارید پسرم نمایان شد....

"به نام خدای مهربانیها" الهی قربون اون قد و بالات بره مادر.... الهی فدای اون همه ناز و ادات بشه مادر... الهی دور اون صورت مثـل ماهت بگرده مادر... بعله مادر جان امشب یعنی دوشنبه شب ،ساعت 8،داشتیم آماده می شدیم با بابایی بریم بیرون برا خرید که متوجه شدم نیکانم یکی دیگه از مرواریداشو داره رو نمایی می کنه... دیدم بعله فرشته مهربون اورده برا نیکانم یه دندون الهی صد هزار مرتبه شکرت خدا جون، بابت این مرواریدهای خوشگلی که داری دونه به دونه به پسرم هدیه میدی...خدای مهربونم ممنونم...خودت مراقب این مرواریدها باش که حالا حالاها نیکانم خیلی کار داره باهاشون... رفتیم بیرون ...
3 شهريور 1393

هشت ماهگی نیکان مامان از دریچه دوربین

به نام خدای ستاره ها    پسرک ناز وقشنگم الان که دارم برات می نویسم توی خواب نازی دلبندم، به چهره پر آرامشت که نگاه می کنم لبریز می شم از حس ناب مادری... پسرک قشنگم این روزها در گیر جمع کردن اثاث خانه هستیم.بالاخره داریم میریم خونه خودمون مادر... امیدوارم خاطراتی که قراره توی اون خونه برات رقم بخوره سرشار از شادی و کامیابی باشه... 15 خرداد قراره خونه رو تحویل بدیم و جا به جایی انجام بشه این اولین تجربه اثاث کشی مامانه که با وجود شما دلبرکم خیلی سخت و کند داره پیش میره. (حالا توی عکسها علتشو متوجه میشی شیرینم.) همین الان کمد لباساتو خالی کردم و چمدونتو بستم. ...
18 مرداد 1393

9مین ماه گرد نیکانم مبارک

"به نام خدای عشق" از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . 9مین ماه گردت مبارک دلبند شیرینم  . . .         هر انسان لبخندی از خداست و تو زیبا ترین لبخند خدایی   ...
7 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد