نیکان 6 ماه 10 روزه در چشن تولد پسر عمو...
نیکان 6 ماه 10 روزه در چشن تولد پسر عمو... پسر نازنینم 17 اریبهشت ماه تولد مجتبی ،پسرعمو مهران بود و شما گل پسرم اولین جشن تولد را در،6 ماهو 10روزه گی ،تجربه کردید...
جشن 18 پنج شنبه شب برگزار شد...همه عمه ها و عموها بودند...آخه روز قبلش بابا بزرگ از سفر مکه اومده بود و همه برای استقبال بابا بزرگ از بوشهر و مشهد اومده بودن آبادان که جشن مجتبی با یه روز تاخیر برگزار شد..
حالا بریم سراغ عکسها...
سوت بلبلی میزدی مادر جان...
نیکان و محمد طاها بغل عمو عباس مهربون..
عمو عباس عاشق بچه هاست از بس دل بزرگ و دریایی داره...
دیانا،مسعود،نیکان،عمو جون،طاها،ریحانه،مجتبی
نیکان و پسر عمو رضا...
نیکان و عمه فرحناز،که برای اولین بار شما رو داشت از نزدیک میدید
عمه جان از مشهد اومده بودند...
هر وقت باهاشون تلفنی صحبت می کردیم می گفت به نیکان بگو عمه فرح خارجه ست...
حالا عمه جون از فرنگ برگشت بالاخره...
عمه فرحنازم خیلی دوست میداریم بخاطر روح بزرگ و قلب با سخاوتش...
بعله بالاخره عکس با عمه شهنازم گرفته شد...
حمییید رضا کجایی...
اینم عمه جون که عکسش با نیکان خان طلسم شده بود..بالاخره طلسم شو شکوندیم...
اینم زنعمو شهرزاد و این کروات که سوپرایز نیکان بود...
دست گلش درد نکنه...
مجتبی جان تولد شما هم مبارک...
نیکان از بادبادکها و ریسه ها خوشش میومد مخصوصا اونهایی که به پنکه آویزبود،وقتی تاب می خورد کلی ذوق میکردی عزیز دلم...
اما،
از صدا بلند باند و سر و صدا وجیغ و ویغ مهمونها اصلا خوشت نمی یومد مادر ،
سفت مامان و تو بغل می گرفتی و خودتو تو بغلم جمع می کردی گاهی هم مجبور می شدم ببرمت تو یه فضایی که سر و صدا کمتر باشه...
اینم از اولین تجربه چشن تولدت که رفتی مادر جان...
همیشه شاد باشی و خندون نیکان نازنینم
