عکسهای آتلیه «یک ساله گی....»
ساله گیت مبارک....
امروز سال روز شکفته شدنت بود...
درست یک سال از عمر شیرینت گذشت ...
7 مین روز از آبان ماه برای من بزرگترین و بهترین روز از زندگیم....
روز ملاقات با نیکانم...روز باشکوه به هم رسیدن و به آغوش کشیدنت...
روزی که تو را از درون خانه دلم به روی چشم هایم نهادم و عاشقانه عطر تنت را نفس کشیدم و هزاران بار بوییدمت...
و بوسیدمت...
چه لحظه ناب و پر آرامشی...
این روز و این لحظه را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد...
و به پاس اولین سالروز تولدت چند عکس از وجود نارنینت برای یادگار در آتلیه به ثبت رساندیم...
لحظه لحظه زندگیت، شیرین تر از عسل نازنینم....
ایجوری نگام نکن وروجک دلم میره....
دنبالم بیایین...
انگشت تو چشم بابایی نکن دیگه ...
اینم گل پسر و باباییش...
ااااه شکست...
اشکال نداره الان درستش می کنم...
از اول می خواستم باهاش سوت بزنم...
ایجوری اصلا بهتر تر شد....
چوچه خروس من...
آروم قرار نداشتی یه عکس سه تایی بگیریم نفسم...
دیگه یواش یواش داره حوصله ام سر میره هااا...
حالا بزن بکوب و شادی برای گرفتن چند تا عکس دیگه لازمه...
قربون دستهای کوچولوت که با ما همکاری می کنی...
زبونتو موش بخوره موش موشکم...
خوب حالا آقا نیکان توسط مامان و بابایی آنکارد میشه برا عکس بعدی...
آآآآآی چیگر ای ی ی پسر خوشتیپ و برم من...
دیگه ولم کنییییننننن....خسته شدم....
یه پیپ بکشم خستگی در کنمااااا....
دیگه می خوام کلامو بردارم...
اینم از آخرین عکس با کریرت...
دوازده ماه با این کریر عکس گرفتیم تا مراحل رشدت توی این یک سال بهتر ثبت بشه...
انشالله این دوازده تا عکس توی یه پست جدا برات کنار هم می زارم...
دیگه بابایی نیکان نشونه خستگیشه...
همیشه خوش بخت و خوشحال باشیم در کنار هم دلبندم..
تنها آرزوی قلبی من از خدا برا جمع سه نفرمونه
عاشقتیم پسرم....