نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

nikan

مرحله دوم آزمایش PND

1392/1/31 20:10
نویسنده :
4,585 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم، خوبی مامان؟!

امیدوارم تو دل مامانی جات راحت باشه واذیت نشی.دیروز بابایی رفت مأموریت   شکلکهای جالب آروین.می دونم دل تو هم مثل دل من هواشو کرده ودلتنگش شدیniniweblog.com.احتمال زیاد امشب برمی گرده.بابایی هم هی زنگ می زنه وسراغتو می گیره وکلی سفارش می کنه که حواسم بهت باشه.اونم طاقت دوریتو ندارهniniweblog.com.

شنبه صبح ساعت 7.30 رفتیم آزمایشگاه که آزمایشهای 7 گانه سه ماهه اول و انجام بدم.آزمایش خون که دادم من یکم حالم بد شد.نمیدونم مال استرس بود یا حالت ویار حاملگی بود.

خلاصه بعدش راه افتادیم رفتیم اهواز.ساعت 11 بود رسیدیم آزمایشگاه نرگس.تقریبأ شلوغ بود.دل تو دلم نبود.بدنم سست و بیحال بود.من نشسته بودم وقاصدک دنبال کارا بود،رفت نوبت گرفت. گفتن ساعت 12 دکتر میاد.دوباره مجبور شدم خون بدم، برای مشخص شدن گروه خونیم.+A بودم.قاصدک گفت بریم یه چیزی بخوریم که اگه رفتی برا نمونه گیری حالت بد نشه OCCUPATIONS Animation _ dinamobomb .

پیاده رفتیم سمت بازار.رفتیم چولوکبابی بهار.من زیاد میل به غذا نداشتم.اما به اصرار بابایی سفارش غذا دادیم.کبابش خوشمزه بود اما چون 11.30 صبح بود من نتونستم زیاد بخورم.ساعت 12وربع برگشتیم آزمایشگاه.یکی یکی اسم ها رو میخوندن ومیرفتن بالا(اتاق نمونه گیری).خیلی دلم می خواست قبل از بالا رفتن با یکی که شرایطش مثل من بود حرف بزنم اما خوب روم نشدniniweblog.com.وقتی اسممو خوندن رفتم بالا دیدم خانمی که صبح اونجا بود نمونه داده.ازش پرسیدم درد داشتی گفت آره اما الان دردش داره بیشتر میشه.رفتم داخل، دو تا دکتر اونجا بود.یکشون که پشت میز بود تقریبأ هم سن وسال خودم.و اون یکی دکتر که پشت تخت بود وروسری هم سرش نبود یکم سن دارتر.دکتر خیلی عجول بود.گفت سریع دراز بکشleejoo_ziek_01020(2).gif.خوابیدم روی تخت.دستگاه سونو رو گذاشت رو شکمم وفشار وداد وتند تند سوأل میکرد.

چند هفته ای؟

شکم اولت؟

مشکل خاصی که نداری؟

یه دفعه یه سوزن بزرگ فرو کرد تو دلمشکلکهای جالب و
متنوع آروین.خیلی درد داشت.بدنم یخ کرد.فقط خدا خدا می کردم به تو آسیبی نرسه.یه دفه اون دکتر جوون تره گفت جفتش اونجاس اشتباه نکردین؟!

یه سطل آب انگار روی تنم خالی کردن رنگم پرید.وای خدایا نکنه .....

دکتر گفت تکون نخور جفتت بد جاست .خطرناکه.از ترسم نفسم وحبس کردم که تکونام به حداقل برسه.وقتی سرنگ و از شکمم کشید بیرون یه دردی تمامه وجودمو گرفت.بغض راه گلمو بسته بود.دکتر گفت آروم بلند شو برو بیرون روی تخت نیم ساعت دراز بکش.niniweblog.com

بلند شدم رفتم روی تخت دراز کشیدم وبغض گلمو رها کردم.وکلی با خدا حرف زدم.حالم اصلأ خوب نبود.دلم می خواست بابایی می اومد بالا پیشم.باهام حرف میزد یکم آرومم می کرد.اما نمیذاشتن.میدونستم حال اونم مثل من خرابه ودلهره دارهniniweblog.com.همون موقع از خدا خواستم با این همه سختی حداقل تو سالم باشی و مشکلی نداشته باشی.

ربع ساعت دراز کشیدم وبعد آروم آروم از پله ها اومدم پایین.گفتن 4روز باید استراحت مطلق داشته باشم ودارو مصرف کنم.گفت اگه راهتون دوره یه جا استراحت کن بعد حرکت کنین.

رفتیم دنبال دارو.همه داروخانه ها تعطیل بود.ساعت 2 زنگ زدم به خاله گلی که بریم اونجا تا عصر استراحت کنیم بعد راه بیافتیم.خاله گلی خونه دوستش بود.حالم اصلأ خوب نبود احساس ضعف داشتم.جای سوزن توی شکمم درد می کرد.فشار روم زیاد بود.اذیت بودم.به خاله گلی گفتم نهار بخوره ما یه زره دیرتر مییام.3ربع کم دم خونشون بودیم.زنگ زدم یه بچه ای جواب داد گفت دستش گیره.دیدم قاصدک هی داره میگه عصر زود بریم.گفتم می خوای الان بریم.گفت بریم.smsدادم به خاله گلی که ما تو جاده آبادانیم دیگه نمی خواد بیای خونه.   شکلکهای جالب آروین

ساعت 4 رسیدیم آبادان تا 5.30 دنبال دارو بودیم.آخر سر داروخانه بیمارستان طالقانی دارو ها رو پیدا کردیم واومدیم خونه.

الهی به امید تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی درسا
30 تیر 92 3:26
عزیز دلم ممنون حوصله کردی و دل نوشته هامو خوندی انشاالله که گل پسرت سالم و سلامت و زیبا به دنیا میاد و با ورودش میشه تمام زندگیت ...... عزیز دلم ما مادریم و به قول مامانم مادر یعنی درد و رنچ ..... باید صبور باشیم انشاالله پسری قدر این همه زحماتتو میدونه ....مواظب خودت باشی دوستت دارم






سلام عزیزم.ممنونم از دعای خیرت.انشاالله دخترگل توهم قدر زحماتی که برای به دنیا آوردنش و بزرگ کردنش کشیدی درک می کنه وارج میزاره.مواظب خودتون باشید.دوستون داریم.

الهه
9 اردیبهشت 94 15:41
سلام عزیزم منم باید ازمایش pndبدم البته هنوز نزاشتم باردار بشم. لحظه به لحظتو درک کردم. توکلت به خدا باشه جواب ازمایشت اومد حتتتما جواب بده.راستی منم اهوازم ازمایشگاه نرگس خوبه؟نیاز نیست برم تهران به نظرت؟استرس سقط خیلییی زیاده.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد