خرید برای وروجک
کنار آشیاته ات من آشیانه می کنم
فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم
یکی سوال می کند به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تورا بهانه می کنم
دیروز بعد از ظهر از بوشهر بسمت آبادان حرکت کردیم.قرار بود سر راه بریم بندر گناوه و وسایل مورد نیازتو از اونجا خرید کنیم.تا رسیدیم ساعت 8.30 بود.یه خورده برای بازار رفتن دیر بود.تو راه با مامان جون ارسام هماهنگ کرده بودیم که سر راه بریم دنبالش تا ما رو مستقیم ببره سیسمونی فروشی که توی اتلاف وقت جلو گیری کرده باشیم.
اما از اونجای که بابا بزرگم همراهمون بود و یه زره برای رسیدن به خونه عجله داشت نشد سر حوصله خرید کنیم.یه سری وسایلتو گرفتم.البته تا اونجایکه ذهنم یاری می کرد.همشون ناز وگوگولی هستن.
انشاالله وقتی وسایلت همه کامل شد واتاقتو چیدم. عکسا شونو می گیرم وبرات در دفترچه مجازی خاطراتت ثبت می کنم.
همین جا از مامان جون ارسامم تشکر می کنیم که کلی زحمت کشیدن برامون.خیلی اصرار کردن که شب بمونیم و فردا حرکت کنیم.اماخوب بخاطر بابا بزرگ نمی شد.آخه بهش قول داده بودیم شب حتمأ بریم خونه وچون یه خورده دیر شده بود از ما دلگیر بود.
راه افتادیم بسمت آبادان و حدودا"ساعت 2.30 بود که رسیدیم.
گل پسرم امیدوارم از چیزهای که برات خریدیم خوشت بیاد و به سلامتی ازشون استفاده کنی دلبندم.
می دونی که نفسمون به نفسهات وصله و قلبمون برای دیدنت تند تند میزنه و روزگار را با رویاهای شیرینت سپری می کنیم.
خدایا سایه من و قاصدک را روی سرش حفظ کن تا فقط و فقط با خودمان بزرگ شود. خدایا ما را تا به ثمر رسیدنش زنده، سالم و توانا نگه دار.
خدایا، هر کس بچه ام را دوست دارد، دوستش دارم و برایش از صمیم قلب بهترین ها را آرزو می کنم.
خدایا دستهای سیاه را از پسرکم دور نگاه دار.
خدایا او را از نگاههای سیاه و آرزوهای سیاه حفظ کن.
خدایا، فرشته نگهبانش را یک فرشته حواس جمع و بچه دوست انتخاب کن که دائما بچه ام را بپاید و یک لحظه هم از او غافل نشود!!!
خدایا، مردان خانه ام را در پناه خود نگاه دار و هرگز مرا با آنان آزمایش نکن.
الهی آمین