دلواپسی قاصدک....
سلام دلبندم.
یه روز دیگه سپری شده و تو بچه خوبی هستی منو زیاد اذیت نمیکنی.
بابا قاصدک همش میگه:چرا ویار نداری،چرا چیزی دلت نمی خواد،چرا حالت تهوع نداری......؟؟؟!!!
منم گفتم خوب مگه بده!؟نمیدونه شما نی نی خوبی هستی مامانو اذیت نمی کنی.
خدا کنه تا آخرش همینجوری باشی.
دلبندم دیشب برات یه لباس قشنگ خریدیم. کلی ذوقشو کردیمهمه لباساش قشنگ بود،دوست داشتم همه رو برات بخرم اما خوب بابایی،طبق فرمول هیشگی آینده نگریش نذاشت.
گفت: هنوز زوده بزار تا وقتش بشه.خوب راست میگه ،اما من میدونم تو حالت خوبه.اما بابایی همش استرس داره که مبادا تو حالت خوب نباشه.
نمیدونم شبا که می خوای بخوابی گرمای دستای نوازشگرشو حس می کنی یا نه؟
دیشب یکم معدم ترش کرده بود زودتر خوابیدم.بابا قاصدک که اومد تو جا من تقریبأ چشمام گرم شده بود.آروم آروم تورو نازت مِیکرد که من بیدار نشم.
خیلی خوشحال شدم.فکر نمی کردم از الان احساسی بهت داشته باشه.اما خوب معلومه بابای خیلی خوبی می شه برات و خیلی دوست داره مثل من......
فقط خدا کنه مرحله اول آزمایش همه چی ok باشه.
شاپرک