40 روزهگی قند عسل...
ووووووواااااای خدایا شکرت.
دلم می خواد برم بیرون وداد بزنم تا همه بدونن چقدر دوست دارم و شاکرتم.
به خاطر داشتنش.محاله تو بغلم بگیرمش و شکر تو رو نگم خدا.ممنونم به خاطر همه داده هات ونداده هات.
امروز 40 روزه،که این فرشته پاک توی آغوشمه و من به داشتنش به خود می بالم.
فرشته ای که هر روز شیرین تر ودوست داشتنی تر میشه.
فرشته ای که صبح با خنده از خواب بیدار می شه وکلی با مامانش حرف می زنه ودلبری می کنه برای مامانش.
فرشته ای که با تمامه کوچیکیش می خواد روی پای خودش بایسته و تقلا می کنه که محکم قدم برداره و چند دقیقه تمامه بدنش سفت می گیره که بگه من میتونم و قوی هستم.
فرشته ای که وقتی مامانش سر پاش می گیره با تمامه کوچیکیش حرف مامانشو می فهمه و جیش میکنه.حالا بگذریم از این که بعضی وقتا،چنددقیقه بعد وقتی مامانش شلوارشو پاش می کنه روی زیرپایشم یه جیش کوچولو دیگه هم میکنه که خدایی نکرده یه وقت مامانش بیکار نشه وحوصلش سر بره.
من فدای اون همه درک و فهمش برم.ولی از حق نگذریم خیلی تیز و باهوشه 33 روزش بود وقتی سر پاش گرفتم و قشنگ کارشو کرد توی دستشویی.
آفرین به گل پسرم.
فرشته ای که سه سوته زیر پایشو شوت می کنه اون طرف،که به مامانی بگه من دوست ندارم زیر پاهام چیزی بزاری.من که حرف شما رو گوش میدم وسرپام میکنین دیگه زیر پایی چه معنی میده...بعععللله
خلاصه که فرشته 40 روزه من خیلی کارا میکنه. ماشالله به جونش،به سن وسال 40 روزگیش نمی خوره.
دورت بگرده مامان.از چشم بد دور باشی قند عسل.
مامان و بابا هر روز بیشتر عاشقت می شن.مخصوصأ عاشق اون چشمای قشنگ و معصومت ،با اون مژهای فر و بلندت.
امروز عصر رفتیم عکس 40 روزگیتو گرفتیم و یه سر رفتیم خونه عمو مهران.شبم با بابایی حموت دادم وآب 40 روزگیتو ریختیم.
عکسهای 40 روزگی پسرم توی ادامه مطلب.دوست دارین ببینین دنبالم بیایین.