نیکان در یک قرار دوستانه 3
سلام عزیز دلم.یه روز گرم تابستون با نی نی ها یه قرار دیگه گذاشتیم و رفتیم بیرون تا به شماها کوچولو ها خوش بگذره.از اون جایی که هوا گرم بود یکی از خاله ها ،یه کلاس تو مجتمع آموزشی تهران اوکی کرد که بریم اونجا.که هم کولر داشته باشه و هم تو یه فضای بسته باشیم.شوهر خواهر خاله ریحانه مدیر،دفتر فنی تهران بود.رفتیم و حسابی به شما ورو جکها خوش کذشت.ما مامانها هم تا می تونستیم حرف زدیم و تنقلات خوردیم.شما وروجکها هم ول ولی می خوردین تو دست و پامون.توی این قرار دوستانه شما 10 ماه و هفت روزتون بود عزیزدلم...
حالا بریم سراغ عکسها...
به ترتیب از راست به چپ:
خاله صفورا و آرمینا،خاله ژیلا و آمین،خاله معصومه و آتنا،من و آقانیکان،خاله مینا وامیر علی،خاله شیدا ومهرسا،خاله آزاده و مهرزاد،خاله ریحانه وهرمان،خاله ندا وفاطمه
خاله فاطمه وخاله راحیل ،آقاهرمانم بودند که تو عکس دسته جمعی مون نیستند.
نیکان،هرمان،مهرزاد،مهرسا
ای جانم به این خنده ها...
اینجا آرمینا گلی به جمعتون اضاف شد
نیکان شاد و شنگول که داره دست دستی میکنه...
آرمینا خانم که از همه بچها بزرگتره
و آقا نیکان همچنان داره شادی میکنه.
دست دستی،دست دستی
اینجا بچه ها همه دارند به خندهای خاله شیدا نگاه می کنن،اما آقا نیکان همچنان دست دستی میکنه.
همه نگاشون سمت منه ،آخه دارم براشون جنگولک بازی در میارم ....
باحال بود هر سمتی میرفتم همه کله ها برمیگشت سمت من.
خوب آقا نیکان سازش ناکوک شد و رفت دنبال بازی خودش...
اونی که مثل موش داره از کادر خارج میشه آقا نیکانه
مهرزادم از این ورخارج شد،امیر علی هم از اون ور در رفت...
کلأ شیر تو شیر شد...
نیکان و امیر علی خندون
نیکان و آمین
آتنا گلی که یک روز زودتر از نیکان به دنیا اومده
نیکان و آرمینا
نیکان وآقا هرمان
نیکان و پرنسس مهرسا
نیکان و فاطمه گلی
نیکان دیگه حسابی خسته شده بود وکلافه خواب
به زور با فاطمه کوچولو عکس گرفت
خاله شیدا وهرمان
خاله فاطمه و مهرزاد
خاله ندا و فاطمه
دورت بگردم ازبس بازی کردی ،حسابی خسته شدی عزیزم.
تو بغل مامان خوابت رفت
خاله ریحانه و مهرسا،خاله آزاده و مهرزاد،من و نیکان ،خاله شیدا و هرمان
اینم از یه روز خو ب در کنار دوستهای دوران بارداریمون
همیشه در کنار دوستات ،شاد و خوشحال باشی نیکانم
روزهایت شیرین و پرتغالی...