نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

nikan

نامه ای به نوزادم

سلام به تو فرشته معصوم خداوند:   سلام به تويى كه هنوز به دنيا نيامده دل مارا پراز شادى كرده اى و چقدر انتظار آمدنت را مى كشيم. آمدنى كه شايد زياد به نفعت نباشد. عزيزكم اين روزها كه كم كم دارى كامل مى شوى تا آنقدر قدرتمند شوى كه روزى نام انسان را بر تو بگذارند را قدر بدان شايد سالها بعد كه اين نامه را مى خوانى و براى خودت مردى شده اى هرگز اين روزها را به ياد نياورى اما من برايت ثبتش مى كنم تا بدانى كه قبل از آمدنت چقدر شور و شعف در دل همگان بود. پسركم مادرت لحظه شمارى مى كند با تمام وجودش مادر بودن را حس مى كند هر حركت تو هر صداى قلب تو وهر چيزى كه تو را به يادش بياورد برايش از همه دنيا مهمتر است.دوستت د...
12 خرداد 1392

باز کن چشمت را

  باز کن پنجره را و به مهتاب بگو صفحه یه ذهن کبوتر آبیست خواب گل مهتابیست ای نهایت در تو ابدیت در تو ای همیشه با من تا همیشه بودن باز کن چشمت را تا که گل باز شود قصه زندگی آغاز شود تا که از پنجره ی چشمانت عشق آغاز شود تا دلم باز شود......... دلم اینجا تنگ است دلم اینجا سرد است فصلها بی معنی آسمان بی رنگ است سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را !! باز کن چشمت را گرم کن جان مرا ای همیشه ابی ای همیشه دریا ای تمام خورشید ای همیشه گرما سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را !! ای همیشه روشن باز کن چشم من ...
22 ارديبهشت 1392

دلواپسی

سلام نیکان مامان. همه چی خوبه خداراشکر،فقط مامانی !چرا اینقدر تنبلی؟امروز 16هفته و2روزته ولی هنوز تکوناتو من احساس نکردم.یکم ورجه وورجه کن تا مامانی بفهمه که بزرگ شدی وجات راحته. امروز 3ماه 9روزته .کاش این 6ماه باقی مونده زودتر بگذره تا مامانی بتونه زودتر صورت ماهتو ببینه. توی این چندروز اتفاق های زیادی افتاده.اینکه فهمیدم تیروئیدم کمکاره و امکان داره برای تو خطرناک باشه.دیروز رفتم دکتر و برام دارو نوشت.از دیروز دارم میخورم.خدا کنه تاثیر مثبت داشته باشه.دوباره شنبه آزمایش تیروئید دارم.انشا الله که مشکل برطرف شده باشه.دیگه اینکه رفتم پیش دکتر باغبان و یه آزمایش نوشت که از سلامت تو اطمینان کامل پیدا کنه.من که مطمئنم تو کاملا" سرحالی.اما خو...
19 ارديبهشت 1392

بهترین هدیه برای روز مادر

««بنام خدای مهر»» سلام عزیز دل مامان. قربون پسر گلم برم که حالت خوبه خوبه... . امروز روز مادر ومن از طرف تو بهترین هدیه را گرفتم .نمیدونی چقدر خوشحالم.هرچی بگم کمه.بلاخره امروز خبر سلامتیت بهم رسید .میدونستم که تو این روز خوشحالم میکنی.از خدا هم تشکر میکنم بخاطر این خبر خوب در این روز مهم. دیروز صبح بابایی بیدارم کرد که بریم آزمایش بدیم .آخه غده تیروئیدم کمکاره.ومن ونگران کرده.مخصوصا" که دیروز بابایی از طریق اینترنت مطالبی خونده بود .ظهر زنگ زد واومد دنبالم که بریم دکتر .اول رفتیم شبکه بهداشت که خانم ویسیان نبودند.گفتند فردا بیاین.اومدیم مرکز اصلی پیش آقای افتخاری.برای اینکه ببینیم جواب آزمایش pndدوم از اهواز...
11 ارديبهشت 1392

انتظار کشنده

سلام به نی نی گل خودم.خوبی مامانی.منم اگه تو خوب باشی خوب خوبم. دیروز با بابایی رفتیم کلی لباسهای قشنگ واست خریدیم. چقدر بیقرار اون لحظه ای هستم که این لباس ها را تو تن نازت ببینم. چند شب پیش که با خاله هدا وعمو محمد وسام کوچولو رفته بودیم بیرون یه کفش خیلی خوشکل واست خردیم.البته واسه وقتی که بتونی راه بری. خیلی دوسش دارم.هم قشنگه ،هم اسپرته.خلاصه هر کار میکنیم که حالا حالاها خرید نکنیم دلمون نمیاد.آخه بابایی میگه زوده ،منم میدونم اما دلم نمیاد.مخصوصا" دیشب که بابایی متوجه شد من یکم دلم گرفته و حس خوبی ندارم،پیشنهاد بازار رفتن و داد.واست خرید کردیم که حس منم کمی بهتر بشه. آخه میدونی مامانی موضوع چیه؟؟؟!! جواب آزمایش هنوز نیومده.یکم ...
9 ارديبهشت 1392

مرحله دوم آزمایش PND

سلام گل پسرم، خوبی مامان؟! امیدوارم تو دل مامانی جات راحت باشه واذیت نشی.دیروز بابایی رفت مأموریت .می دونم دل تو هم مثل دل من هواشو کرده ودلتنگش شدی .احتمال زیاد امشب برمی گرده.بابایی هم هی زنگ می زنه وسراغتو می گیره وکلی سفارش می کنه که حواسم بهت باشه.اونم طاقت دوریتو نداره . شنبه صبح ساعت 7.30 رفتیم آزمایشگاه که آزمایشهای 7 گانه سه ماهه اول و انجام بدم.آزمایش خون که دادم من یکم حالم بد شد.نمیدونم مال استرس بود یا حالت ویار حاملگی بود. خلاصه بعدش راه افتادیم رفتیم اهواز.ساعت 11 بود رسیدیم آزمایشگاه نرگس.تقریبأ شلوغ بود.دل تو دلم نبود.بدنم سست و بیحال بود.من نشسته بودم وقاصدک دنبال کارا بود،رفت نوبت گرفت. گفتن ساعت  12 ...
31 فروردين 1392

جنسیتم مشخص شد هورررااا....(اولین سونو)

  سلام گل پسر قند عسل... خوبی مامانی،دلم برای نوشتن برای تو مهربونم تنگ شده بود. مامانی امروز بالاخره روی ماهتو دیدم وفهمیدم یه گل پسر دارم.نمی دونی با چه ذوقی نگات می کردم.دلم نمی اومد از روی تخت سونو بلند بشم.تو هم هی تکون می خوردی وشیطونی می کردی.احساس کردم حالت خیلی خوبه حسابی داره بهت خوش میگذره.جاتم خوب بود ،بزرگ بودآخه خیلی راحت اینور واونور می رفتی.نمی دونم جای همه نی نی ها تو دل ماماناشون بزرگ و راحته یا من اینجوری احساس می کردم. وقتی دکتر گفت که 12 هفته و6 روزه که تو تو دلمی خیلی تعجب کردم.آخه به حساب خودم 11هفته گذشته.اما دکتر که اینجوری گفت یعنی تو ماه 4 رفتم. مامان خیلی دوست داشتم بابایی هم می اومد میدیدت اما ...
27 فروردين 1392

خاطرات جنین . . . . . . . . .

  شروع تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!     اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.   زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! &n...
17 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد