نوروز 92
سلام مامانی .خوبی. می دونم این چند وقت خوب استراحت نکردی وخیلی خسته شدی .باید مامان وببخشی،آخه مهمون داشتیم.نمی شد خوب استراحت کنم تا تو هم خوب و راحت باشی.مامانی بلاخره امروز همه فهمیدن که تو توی دل منی.... . چه روز خوبی بود.همه خیلی خوشحال شدند.باورم نمیشد اینقدر دوست داشته باشند.اینهمه برات ذوق کنند .مامانی!صبح بیدار شدم و یه صبحانه مفصل خوردم تا تو نوش جون کنی .دیشب خیلی حالم بد بود.یه ذره با بابایی بد اخلاقی کردم که چرا حالمو درک نمیکنه.تا 2 نشسته بود خونه باباجون .خوب خسته بودم.2نوبت بازار و پیاده روی سخت بود واسم.دلم درد میکرد .احساس میکردم جات راحت نیست.خوب منم بداخلاق شده بودم.محتاج یه ذره خواب بودم. بابایی رفت خونه باباجو...