وای که دلم سر رفت....
سلام نفس مامان. دیشب تا حالا خوب داری برامون دلبری می کنی وروجک من. دیشب کلی نی نای نای کردی،من و بابایی هم کلی ذوق و دل ضعفه. با اینکه دلم ضعف می رفت ولی با تکون هات انرژی زیادی می گرفتم. امروز صبح هم که رفتم کلاس دو تا نی نی گولوی، دوقولو آورده بودن تو کلاس. بادیدنشون کلی دلم برات تنگ شد ودوست داشتم همون موقع بغلت کنم و سیر دلم بوت بشکم. نمی دونی چه حالی داشتم،امروز کلأدلم خیلی هواتو کرده بود. هوای بوسیدنت،بوییدنت وبه آغوش کشیدنت. ظهر که پای تلوزیون دراز کشیده بودیم.هی با لب و لوچه بابایی بازی می کردم وقربون صدقه تو می رفتم. می گفتم دوست دارم همین الان پسرم پی...