روزهای پایانی سال91
سلام عزیز دلم.خوبی ... خدا را شکر!
ببخشید مامانی زیاد غذاهای مغذی نمی خوره که تو زودتر بزرگ شی.مامان اصلا" میلی به غذا نداره.هرچی درست میکنم دلم نمیخواد بخورم.بد غذا شدم.پریشب که با بابایی رفتیم بیرون ،دیدی که بابا ساندویچ کباب ترکی گرفت که بخوریم اما من به زور نصفشو خوردم.نمیدونم چرا ولی میلی به غذا ندارم.امیدوارم روی تغذیه تو زیاد تاثیر منفی نداشته باشه.
5شنبه از اهواز زنگ زدن که جواب آزمایش و امروز که شنبه است میدن.متاسفانه امروز بابایی رفت ماموریت کنگان.وما نتونستیم بریم اهواز.رفتم شبکه بهداشت ،آخه قراره جواب آزمایشو براشون فکس کنن. ومن از طریق شبکه بهداشت جواب و پیگیری کنم.گلم!بابایی وقتی رفت بوست کرد.نمیدونم خوشحال شدی یا نه؟؟!!!؟حتما" خوشحال شدی.هرچند بابایی از وقتی که فهمیده من باردار شدم وتو توی دلمی یه ذره ازم فاصله گرفته،اما خوب درست میشه.همش برای تو نگرانه.فکرشم نمیکردم اینهمه نسبت به تو احساس قشنگ داشته باشه.تویی که هنوز خیلی کوچولویی.پریشب که پارک بودیم کلی برام حرف زد.حسش و نسبت به تو خیلی دوست دارم اما نمیدونم چرا حسش نسبت به من کم شده... .؟؟
گلم دیروز 7تا لباس زیر دکمه دار برات خریدم.خیلی با مزن.ازدیروز تا حالا چندبار دیدمشون.بابایی هم ذوق داره اما میگه الآن لباس نخر تا جنسیتش مشخص بشه.من دختر وپسربودنت واسم فرقی نمیکنه.دوست دارم فقط سالم به دنیا بیایی.اما یه حسم میگه دختری.بابایی هم نظرش مثل منه.میگه: فقط سالم باشه.پسر ودخترش فرق نمیکنه.اما نمیدونم چرا وقتی پشت ویترین سیسمونی فروشی ها میریم بیشتر لباس های پسرونه نگاه میکنه.تقریبا" 2ماه دیگه میشه فهمید که جنسیتت چیه.هرچند اولش دوست نداشتم بدونم تا روزی که دنیا بیایی اما از اونجایی که میخوام برات خرید کنم بهتره بدونم.نظر تو چیه.؟؟؟
مامانی .فردا تولدمه.باباهم که نیستش.قراره فردا برم عکس بگیرم.از این ماه به بعد هرماه یه عکس جفتی با تو میگیرم.تا هم تغییرات خودمو ثبت کنم،هم عکس های ماهای اول زندگیتو داشته باشم.خوب گلم.هرچی میخوایی بگو تا مامانی بخوره تا به تو برسه.
دوست دارم یه عالمه.