نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

nikan

وای که دلم سر رفت....

سلام نفس مامان. دیشب تا حالا خوب داری برامون دلبری می کنی وروجک من. دیشب کلی نی نای نای کردی،من و بابایی هم کلی ذوق و دل ضعفه.   با اینکه دلم ضعف می رفت ولی با تکون هات انرژی زیادی می گرفتم. امروز صبح هم که رفتم کلاس دو تا نی نی گولوی، دوقولو آورده بودن تو کلاس. بادیدنشون کلی دلم برات تنگ شد ودوست داشتم همون موقع بغلت کنم و سیر دلم بوت بشکم. نمی دونی چه حالی داشتم،امروز کلأدلم خیلی هواتو کرده بود. هوای بوسیدنت،بوییدنت وبه آغوش کشیدنت. ظهر که پای تلوزیون دراز کشیده بودیم.هی با لب و لوچه بابایی بازی می کردم وقربون صدقه تو می رفتم. می گفتم دوست دارم همین الان پسرم پی...
6 شهريور 1392

به بهانه تولد دوست نیکان(سام کوچولو)

یه بار دیگه دست به قلم شدم تا برای دلبندم بنویسم،روزهای شیرین انتظار را..... روزهایی که ثانیه شماری می کنیم برای در آغوش کشیدنت ودلمان غنج می رود،وقتی عکس نوزادی را می بینیم،تو را در ذهن به تصویر می کشیم که به کدامین یک شباهت داری. و روجک من، با هم هفته 30 را به خوبی وخوشی پشت سر گذاشتیم و 2 روز است که وارد هفته 31 شده ایم.     روزها یکی پس از دیگری سپری می شود وما را بی قرارتر از دیروز می کند برای دیدارت. فرزند درونم، از شیره جانم تغذیه می کنی و روز به روز به کمال خود نزدیک تر می شوی. بزرگ شدن وبه کمال رسیدنت را با تمام وجود احساس می کنم. با بزرگ شدنت من هم به اوج اضافه وزن...
31 مرداد 1392

خدایا زندگی ما رو از هر چی چشم بد دور کن

"وَ إِن يَکَادُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَيُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِينَ." پسر گلم ماه مبارک رمضان رو به پایان است.روزهای گرم تابستان و توی این ماه عزیز سپری کردیم. من و شما که روزه نبودیم اما خوب برای همه کسایی که با این گرمای طاقت فرسای هوا روزه دار بودن دعا می کنیم که طاعات وعباداتشون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه. دلبندم، شبهای پر فیض قدر رو هم پشت سر گذاشتیم و من،بابایی وشما هم رفتیم به امید اینکه خدا صداهامونو شنیده و از گناهامون گذشته و یه نگاه به آرزوها ودعاهایی که چه در حق دیگران وچه در حق خودمون کردی...
11 مرداد 1392

اگه روزی از من پرسید.....

"تارهای چسبناک اضطراب و دلبستگی مادرانه مرا تا ابد اسیر تو می کند، کودک کوچک من "    اگر روزی از من بپرسد که چرا منو به دنیا آوردی؟ به او می گویم که خیلی خیلی حیف می شد که تو به این دنیا نمی اومدی و اگر نبودی تا ابد جایت در این دنیا خالی بود. من تو رو به این دنیا آوردم چون می ارزید و می بایست که باشی. چون دنیا بدون تو طعم و رنگ دیگه ای داشت....   نازک شده ام، شفاف مثل حباب. فکر می کنم، به تلنگری از هم می پاشم. به این مجموعه ای که هستم فکر می کنم و دلم سر می رود. به خوشبختی لرزان و شکننده ام فکر می کنم و هاله ای الهی که ما را توامان در برگرفته است. چیزی مثل شعله شمعی لرزان در درون من جان گرفته است. یک زیب...
25 تير 1392

گل سرخ کوچولوی من

  گل سرخ کوچولوی من   گل سرخ گل سرخ گل سرخ ... او مرا برد به باغ گل سرخ و به گیسوهای مضطربم در تاریکی گل سرخی زد و سرانجام روی برگ گل سرخی با من خوابید. ... ای کبوترهای مفلوج ای درختان بی تجربه یائسه ای پنجره های کور زیر قلبم و در اعماق کمرگاهم اکنون گل سرخی دارد می روید. گل سرخ سرخ مثل یک پرچم در رستاخیز ... آه من آبستن هستم ، آبستن ، آبستن فروغ فرخزاد – تولدی دیگر ...
20 تير 1392

سنین و مراحل تکامل بازی از صفر تا شش سالگی

  لطفأ با من بازی کنید 6 هفتگی: وقتی کودک توسط مراقب آشنا از جا بلند می شود و طرف صحبت قرار می گیرد، متقابلا از طریق نگاه کردن، گوش دادن، ادای اصوات و نیز تکان دادن بدن به مراقب پاسخ می دهد.   12 هفتگی: کودک جغجغه را محکم در دست نگاه می دارد، اما هنوز قادر نیست که نگهداری اسباب بازی را با جهت دید خود هماهنگ سازد. با قرار دادن شیرخوار روی شکم، او قادر است خود را روی دست ها نگه دارد و به سطحی که روی آن دراز کشیده چنگ بزند و از دیدن و شنیدن همزمان صدای حرکات انگشتانش لذت ببرد. زمانی که سر و پشت کودک در وضعیت خوبی قرار گرفته باشد، او می تواند هماهنگی حرکات چشم و دست خود را در بازی با انگشتان نشان دهد. &n...
14 تير 1392

سخنی با دلبندم

"یا حق" من تو را شاعرانه در شبنم و عطر گل می شویم و در گلبرگ های لطیف رز می پوشانم. زیر چتری از نوازش و عشق تو را بزرگ خواهم کرد. هرگز مباد روزی که چشمهای روشنت از دست من به اشک بنشیند. الهی و ربی، او را برای ما و ما را برای او نگه دار تا پاک و پاکیزه، آن چنان که تو به ما بخشیدیش، برای تو تربیتش کنیم.   چشم های بسته ی تورو، با بوسه بازش می کنم  قلب شکسته ی تورو، خودم نوازش می کنم نمی زارم تنگ غروب، دلت بگیره از کسی  تا وقتی من کنارتم، به هر چی می خوای می رسی  خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت  کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شم...
12 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد